بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 8
صبح ساعت 6:45 بیدار شدمتا دست وصورتمو شستمساعت7 شد
وای باید 7:30 اونجا باشمگازشو گرفتمو رفتمازجلو دانشگاه
به مهرانوعارف پیوستم با هم ب سمت دانشکده رفتیم اوه
چقد خلوته حتما کسی نیومدهرفتیم ی جا نشستیمگوشی هامونو در
آوردیم شروع کردیم ب وبگردی و دانلود با استفاده از وایرلس دانشگاه تا اینکه
ی زنه اومد گف دانشجوی چ رشته ای هستید ی کم فکریدیم
آها... هوشبریزود برید کلاس 305 استادتون سر کلاسه
چی؟! استاد؟ کلاس؟ رفتیم دنبال کلاس 305 از هرکی میپرسیم میگن نمیدونیم
شانسی در ی کلاسو باز کردیم گفتیم استاد کلاس بووووق گف بله
تا وارد کلاس شدیم تا جایی چش کار میکرد دختر بود
و گوشه کلاس ی چن تا پسر بودن ما هم ردیف جلو نشستیم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
MnaoM
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک