بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 10
مگه میشه با چشات خدافظی کرد دیگه اونها رو ندید و زندگی کرد
مگه میشه که یه روز خورشیدُ برداشت جای اون ستارهها رو بندگی کرد
مگه میشه تَک و تنها روی برف ابا خیالِ روزای رفته قدم زد
مگه میشه که کتابِ خاطراتُ توی هر لحظه بدونِ تو ورق زد
مگه میشه یکی آهسته بیاد و تو دلم جا شه بخواد جاتو بگیره
مگه میشه تنِ من وقتِ شکستن توی آغوشِ کسی جز تو بمیره
مگه میشه تو نباشی و پس از تو یه شب از غصه سراغت رو نگیرم
مگه میشه تو سکوتی که با دستاش میاد و جونمُ میگیره نمیرم
مگه میشه با چشات خدافظی کرد دیگه اونها رو ندید و زندگی کرد
مگه میشه یه دفه نفس کشید و توی اون نفس به یادِ تو نیفتاد
تو که تندیسِ بهاری نمیذارم بری و دار و ندارم بره بر باد
مگه میشه که یه روز خورشیدُ برداشت جای اون ستارهها رو بندگی کرد...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
MnaoM
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک